محله جانبازان در ذهن خیلی از مشهدیها و حتی ساکنان آن به اسم کارخانه قندآبکوه حک شده است؛ محلهای قدیمی که پدربزرگها و مادربزرگهای محله از راهاندازی و افتتاح کارخانه آن، خاطرههای زیادی دارند. بدون شک هر شنوندهای با شنیدن نام کارخانه قندآبکوه، روز و روزگاری را به یاد میآورد که این کارخانه فعال بود و هر روز صبح کارگران، گروهگروه به سمتش میرفتند تا چرخ تولید را بار دیگر بچرخانند و دودهای سفید کارخانه، نشانهای از زندگی و زنده بودن آن باشد.
برخی هم با شنیدن اسم کارخانه، به آلودگیهای زیستمحیطی اشاره میکنند که این همسایه قدیمی ایجاد میکرده است. آنها معتقدند که باید زودتر از اینها این کارخانه به بیرون از شهر منتقل میشد.
اما موضوع گزارش ما درباره هیچکدام از اینها که گفتیم، نیست، بلکه درباره اسبابکشی همسایه قدیمیمان است. اگر شما خوانندگان جزو اهالی محله جانباز و خیابان کارگر باشید، میدانید که کارخانه قندآبکوه چندین سال است علائم حیاتی ندارد و این همسایه چندینوچندساله، در حال اسبابکشی و استقرار در محل جدیدش در یک شهر دیگر، درست در آن سوی کشور است. گشتی در این محله زدیم و با اهالی از خاطرههایی که از همسایهشان دارند، صحبت کردیم.
توجه به صنعت قند و قابلیت کشت محصول چغندر در خراسان، سبب میشود که یکی از کارخانههای بزرگ صنایع قند ایران در مشهد راهاندازی شود. شرکت «اشکودا» در طول سالهای۱۳۱۱ تا ۱۳۲۹ حدود ۹کارخانه قند در نقاط مختلف ایران تاسیس میکند که از لحاظ پراکندگی جغرافیایی در نقاطی، چون کرج، ورامین، اسلامآباد غرب، مرودشت، آبکوه مشهد، میاندوآب، ارومیه و تربتحیدریه قرار داشتهاند. از این میان سهم خراسان، دو کارخانه بوده است.
کارخانه قند آبکوه، اولین کارخانه قند در خراسان بود. این کارخانه را کارشناسان چکسلواکی در سالهای ۱۳۱۳ تا ۱۳۱۵ تاسیس و از آن، بهرهبرداری میکنند. ظرفیت تولید کارخانه قندآبکوه در ابتدا ۶۰۰ تن در روز بود و بعد از چند مرحله تکمیل ظرفیت، به ۲ هزارو ۵۰۰ تن در روز رسید.
کارخانه قند آبکوه در زمینی بهمساحت ۲۷۹ هزارمترمربع ساخته شد که در ابتدا ظرفیت اسمی آن، ۳۵۰ تن در ۲۴ ساعت بود، اما، چون زمینهای اطراف کارخانه برای چغندرکاری استعداد کامل داشت، از سال ۱۳۱۸ ظرفیت کارخانه به ۶۵۰ تن ارتقا داده شد. بنا بر گزارش سال ۱۳۱۴ روزنامه «شهامت»، حدود ۵۰۰ نفر در این کارخانه مشغول کار بودهاند.
در این گزارش به روند تاسیس بناها اشاره شده است. در تاریخ ۲۵ تیر ۱۳۱۵ ساختمان کارخانه به اتمام رسید و دستگاههای آن نصب شد و در این سال برای اولینبار کشت چغندر در مشهد شروع شد و ماموران ادارهکل فلاحت برای آموزش کشاورزان اعزام شدند. مراسم افتتاحیه کارخانه، سهشنبه ۵ آبان ۱۳۱۵ با حضور جمعی از رجال و مدیران ادارههای مشهد برگزار شد.
بیشتر کارگران کارخانه قند آبکوه از اهالی مشهد و دیگر آبادیهای اطراف آن همچون آبکوه، بحرآباد، شاندیز، طرقبه، فتحآباد و محمدآباد بودهاند. این کارگران در زمان بهرهبرداری، ۱۲ ساعت در دو نوبت شب و روز و در غیر فصل بهرهبرداری نیز در یک نوبت هشتساعته کار میکردهاند.
منصور، یکی از کارگران قدیمی کارخانه قند است که سالهاست بازنشسته شده و در محله جانباز سکونت دارد. او بهنقل از یکی از همکاران قدیمیاش در کارخانه برایمان تعریف میکند: «دکتر مرتضی شیخ یکی از پزشکان مهم و مردمی شهر مشهد، سالها در بهداری کارخانه قندآبکوه مشغول فعالیت بود. دکترشیخ سال ۱۳۱۷ به استخدام کارخانه قند درآمده بود و به معالجه کارگرانی که دچار مشکلات مختلف میشدند، میپرداخت.»
تاسیس کارخانجات قند، کمکی به ایجاد شهرکهایی بود که بهمرور وسعت پیدا کرده و در حال حاضر به شهر تبدیل شدهاند. در این زمینه نعیمی که روزگاری در کارخانه کار میکرده است، برایمان توضیح میدهد: «با تاسیس این کارخانه، امکانات شهری برای این منطقه فراهم شد؛ ازجمله برق و آب لولهکشی، تلفن و راه مناسب و... که این امکانات سبب رونق محله هم شد.
این محله آنقدر آباد بود که مردم مجبور نبودند برای تامین مایحتاجشان به خارج از شهرک بروند؛ بهعنوان مثال درمانگاه، فروشگاه، تالاری که بتوان در آن مهمانی برگزار کرد و... همه در این محله وجود داشت.» این کارگر قدیمی کارخانه معتقد است: «با ساخته شدن خانههای مسکونی و ایجاد شهرک در نزدیکی کارخانه، مردم این محله نخستین شهروندانی بودهاند که با زندگی صنعتی و صنعت در آن روزگار آشنا شدند و بهمرور با گسترش شهر، این شهرکها در شهرها هضم شدند.»
یکی دیگر از افرادی که با او همکلام میشویم، بانوی سالخوردهای است که همسرش روزگاری در این کارخانه کار میکرده. او درباره همسایه قدیمیاش، کارخانه قندآبکوه، میگوید: «ما ابتدا در مجتمعهای ابتدای بولوارکارگر زندگی میکردیم و سپس توانستیم برای خودمان خانهای در محله جانباز فعلی بخریم. یادم میآید ساعت ۶:۳۰ صبح با بهصدا درآمدن بوقی، همسرم بر سر کار میرفت و ظهر ساعت ۲ با بهصدا درآمدن بوق، ما میفهمیدیم که کار تمام شده است.»
نوروزی که ساکن وصال و بزرگشده همین محله است، پدر و عمویش از کارگران پرتلاش این کارخانه بودهاند. او درباره فصل کار آنها میگوید: «فعالیت اصلی کارخانه همزمان با برداشت محصول چغندرقند، توسط کشاورزان از حدود آبان شروع میشد و تا اسفند ادامه مییافت.
در این مدت، کارخانه در دو شیفت کار میکرد. ۶:۳۰ صبح تا ۶:۳۰ بعدازظهر و از این زمان تا ۶:۳۰ صبح روز بعد. یاد همه کارگران فصلی این کارخانه بهخیر! پاییز که به این محله میآمدی، جنبوجوش خاصی داشت. پاییز، فصل زنده شدن کارخانه بود.»
خسروی، بانوی ساکن محله جانباز است که بعد از سالها تعطیلی کارخانه، هنگامی که صحبت از آن روزها میشود، میگوید: «آنقدر در این سالها بوی چغندر به بینیام خورده است که بعد از این همه سال، بازهم آن را احساس میکنم.»
او در همین محله بزرگ شده است و درباره خاطرههایش از کارخانه قند میگوید: «فصل کار کارخانه که شروع میشد و چغندرها را میشستند، آب آن به بیرون از کارخانه میآمد و بوی خاصی داشت، حتی بوی ملاسی که از تفالههای کارخانه درست میکردند، هم برایم آشناست و هنوز آن را حس میکنم.»
سوپرمارکت عابدی تا کارخانه، فاصلهای صدمتری دارد و بیش از ۲۵ سال است که او بههمراه خانوادهاش در نزدیکی کارخانه ساکن است. او نیز میگوید: «بهترین منظرهای که از کارخانه به یادم میآید، کامیونهایی بود که برای تحویل دادن چغندر در این خیابان صف میکشیدند. بعضیوقتها یک روز طول میکشید تا بارشان را تحویل بدهند.
گاهی رانندهها برای خرید به مغازهام میآمدند و با آنها گپ میزدم.» او به آلودگی این ماشینها هم اشاره میکند و توضیح میدهد: «یکی از مشکلاتی که ما با آن درگیر بودیم، روشن گذاشتن ماشینهای سنگین بود. فصل کار کارخانه در پاییز و زمستان یعنی در اوج فصل سرد سال بود، از اینرو رانندگان ماشینهای سنگین دیزلی بهدلیل سرد بودن هوا، ماشین را روشن میگذاشتند و همین امر سبب آلودگی هوا و دودگرفتگی منازلمان میشد.»
ساداتی هم که هیچکدام از اعضای خانوادهاش در کارخانه مشغول به کار نبودهاند، درباره سروصدای کارخانه که برای اهالی به امری عادی تبدیل شده بود، توضیح میدهد: «هر روز ۲۰۰ تا ۳۰۰ کارگر فصلی در حال رفتوآمد به کارخانه بودند که این تردد، خود کلی جنبوجوش به محله میآورد؛ البته برخی هم میگفتند که این رفتوآمدها باعث آلودگیهایی میشود.
خود کارخانه هم سروصدای زیادی داشت. این سروصدا برای اهالی تاحدودی عادی شده بود، اما بهمرور که شهر گسترش پیدا کرد و محله ما جزو شهر محسوب شد، مسئولان بهخاطر همین سروصدا و آلودگیهایی که کارخانه ایجاد میکرد، آن را انتقال دادند.»
قاسمی یکی از اهالی محله وصال است که با او نیز همکلام میشویم. او از داییاش که سالها در این کارخانه مشغول کار بوده است، برایمان خاطرههایی را نقل میکند و توضیح میدهد: «آن زمانها تمام این محله که به جانباز شناخته میشود، باغ بود و زمین کشاورزی. هنگامی که میخواستیم به میدان شهدا برویم، میگفتیم میخواهیم به شهر برویم! وسیله آمد و شد ما به شهر، ابتدا مینیبوس و اتوبوس شرکت واحد بود.
قدیمی ترها که قبل از ما در این محله بودند و کارگران کارخانه، در آن سالهای اول تا نزدیکیهای کارخانه با وسایل نقلیه آن زمان میآمدند و مجبور بودند بقیه راه را در زمستانهای سرد و پربرف، پیاده تا کارخانه بپیمایند. حیوانات ولگرد مانند سگ و روباه هم فراوان بود، حتی کارگران زیادی را این حیوانات مصدوم کردند تااینکه اتوبوسرانی، خطی برای این محله گذاشت.»
با غلامی مقابل مدرسه دخترانهای که روبهروی کارخانه است، همکلام میشویم. او به کوچه مقابل مدرسه که بیشتر مدیران یا بهقول خودش ازمابهتران در آنجا سکونت داشتند، اشاره و تعریف میکند: «برای مدیران کارخانه، خانههایی ویلایی در نزدیک کارخانه ساخته بودند که تا همین چند سال قبل هم برخی از آنها در آنجا سکونت داشتند.
قبل از انقلاب، برخی مدیران کارخانه، افراد خارجی و بیبندوباری بودند. اهالی محل از این افراد و ترددشان در محله راضی نبودند. آنها بیحجاب بودند و مهمانیها و عروسیهایی که به راه میانداختند، بسیار افتضاح بود، اما کسی نمیتوانست به آنان اعتراضی کند. در آن زمان که خانههای مردم حمام نداشت، منازل برخی از این افراد استخر داشت.»
این روزها کارخانه قندآبکوه دیگر تعطیل شده و در حال جابهجایی است؛ از کارخانهای که سالها در محله فعالیت میکرد، دیگر صدایی جز صدای کارگرانی که در حال باز کردن قطعات کارخانه هستند، شنیده نمیشود. به در اصلی کارخانه میرسیم. دیگر از آن رفتوآمد و جنبوجوشی که اهالی از آن حرف میزدند، خبری نیست و فقط صدای کارگرانی میآید که در حال بارگیری یکی از قطعات کارخانه هستند.
با یکی از نیروهای حراست فیزیکی کارخانه که نمیخواهد نامی از او در گزارش آورده شود، همکلام میشویم و از وی درباره جابهجایی کارخانه میپرسیم. میگوید: «سالها بهدلیل آلودگیای که کارخانه برای شهر ایجاد کرده بود و از قدیم هم صحبتهایی در این زمینه بود، مردم و مسئولانی که درزمینه زیستمحیطی فعالیت میکردند، میگفتند این کارخانه باید تعطیل شود.
اما سالها طول کشید تا کارخانه منتقل شود.» او در پاسخ به این سوال که برخی اهالی میگویند قرار است قطعات کارخانه به لرستان منتقل و آنجا کارخانه قند ایجاد شود، میگوید: «فردی که در مزایده، این کارخانه را برنده شده است، اهل آذربایجان است، اما نمیدانم آذربایجان شرقی یا غربی، فقط میدانم که آذری است. قرار نیست این کارخانه به لرستان منتقل شود. این کارگران و افرادی را هم که در محوطه میبینید، از طرف همان فرد خریدار، مامور هستند که قطعات کارخانه را جمع کنند و به آذربایجان بفرستند.»
* این گزارش شنبه ۱۴ اسفند ۹۵ در شمـاره ۲۳۶ شهرآرا محله منطقه ۲ چاپ شده است.